هجاهای پنهان

برای تمامی تاریخ می خواهم این جمله را تکرار کنم:من در وجودم هجاهایی پنهان است که کلمه نمی شوند.قدرت تبدیل شدن ندارند.محوند،وهمیشه در انتظار.

هجاهای وجودم نعره نمی کشند، سوت نمی زنند،نمی نالند کارشان فقط انتظار است به انتظار می نشینندوهر روز بر هجاهایم،هجاهای پنهانم ،هجاهایی افزوده می شوند وهر روز و هر روز...
در من چیزی می نالد،از افسون در من چیزی عذاب می کشد از درد در من تمامی جهان به سویی به مکانی که لا مکان است،به جایی که چون اغاز شدنش به جایی که خویش نمی داند از کجا آمده است خویش نمی داند که در کجا ختم می شود،سرازیر است.

 

اشک

آخرین

ق

طر ه های

اشکم را در

دستت خواهم کاشت

ودر تابستان به آبستن دستهایت خیره خواهم شد

وهزاران پرنده

که در غروبی سرخ به لانه هایشان باز می گردند

تا دانه های اشک افزونم را به بچه هایشان

بنوشانند.