معنای جهان و ویتگنشتاین
ما در برابر جهان قرار گرفته ایم جهان اندیشیدنی ونا اندیشیدنی.شاید هیچ چیز به اندازه این برای کسی مهم نباشد که بتواند جایگاه خود را در جهان باز یابد. واگر جایگاه خود را بیابد،جایگاه او همان معنا خواهد بود.اما ما باید به قول بیشتر فیلسوفان به دنبال معنا باشیم معنایی که به قول ویتگنشتاین «معنای جهان باید بیرون از جهان نهفته باشد...در درون جهان هیچ ارزشی وجود ندارد».قول ویتگنشتاین کار ما را دشوار می کند.«در درون جهان هیچ معنایی نیست».پس اگر در این جهان نمی توان معنایی یافت پس به کجا باید پناه ببریم؟ایا همه فیلسوفانی که به دنبال معنای زندگی،شکل زندگی بودند،وقت خود را هدر داده اند وعمر خود را صرف یک محال شاید عقلی کرده اند؟.در این جا ویتگنشتاین معنا را مساوی اخلاق در نظر گرفته است.پس هر چیز اخلاقی با معنا ست؟وسوالی که شاید جواب دادن به ان دشوار باشد این است که معنای جهان که بیرون جهان است،این بیرون جهان کجاست؟البته او به ما تذکر می دهد که نگذاریم زبان شعور ما را به بازی بگیرد.چون به قول او همه چیز در جهان هم ارز است وهمه چیز ارزش یکسان داردواین «بازی های زبانی» language gameاست که باعث چنین سوالاتی می شود.در جهان فقط گزاره است که معنا دارد نه یک کلمه که البته او در دوره دوم اندیشه ورزی خویش ان را رد می کند ومعتقد است که معنا در خود گزاره نیست بلکه در فضا وموفعیت وجوی است که گرداگرد گزاره را فرا گرفته است.یعنی او دیگر به دنبال ارتباط زبان با جهان(معنا)نیست بلکه به «کارکرد» ان توجه میکند. مثلا کلمه«بازی» ممکن است که تنها یک کاربرد مستقل که فقط به چیزی خاص دلالت کند نداشته باشد بلکه در هر موقعیت کارکرد وکاربرد ان تغییر می کند.مثلا بازی قوتبال یابازی تنیس ویا بازی کودکان ایا میان این همه بازی می توان امر مشترکی پیدا کرد که فقط ذات بازی باشد ومعنای ان را برساند؟ ودر اخر ویتگنشتاین در رساله منطقی-فلسفی می پرسد:ایا ممکن است چیزی وجود داشته باشد که نتوان ان را در قالب گزاره بیان کرد اگر چنین چیزی وجود داشته باشد به تعبیر ویتگنشتاین «نمی توان به وسیله زبان ان را بیان کرد؛و پرسش از ان نیز غیر ممکن است»