«گذشته حالی است که تجربه شده است وآینده حالیست که پیش بینی شده.» من این جمله را در کتاب گرانقدر استاد بابک احمدی خواندم «ساختار وتاویل متن».گذشته همیشه با حال معنا می شود واین حکم درباره حوادث ونوشته هایی تاریخی هم صادق است مثلا وقتی ما کتاب تاریخ بیهقی را میخوانیم به قولی با افق معنایی «حال»مان آن را معنا می کنیم.به ذهن می سپاریم واز آن لذت می بریم  ومهمتر از همه عبرت می گیریم.تا زمانی که این کتاب را ما امروزی نکنیم وبراساس فرهنگ وباورهای امروزی به آن نگاه نکنیم،هیچ نخواهیم فهمید.وحرف بزرگ هرمنوتیک مدرن همین است.اما آینده قابلیتی است که ما آن را پیش بینی می کنیم.چگونه؟با زندگی درحال.با ابن الوقت بودن.این تصویری که اکنون از آینده داریم زاده تفکر حال است.ما نمی توانیم از یند زمان بگریزیم یا آن بند را پاره کنیم.این آرزوی دیرین بشر است که به آینده سفر کند واز گذشته بداند.خاصیت انسان مدرن، مرگ آگاهی اوست.او بیشتر وقت ها می داند که خواهد مرد به همین خاطر مرگ را باآغوش باز می پذیرد.درک درست از این مرگ آگاهی باعثث خواهد شد که ما به وادی ابتذال قدم نگذاریم و اینکه ما حتما خواهیم مرد باعث نشود که ما فکر کنیم که همه چیز مجاز است.ویژگی مهم شخصیت«جان دالینجر» به گفته کارگردان فیلم،«دشمن مردم»،مایکل مان  مرگ آگاهی اوست.او خوب میداند که روزی با کارهایی که می کند،اگر قهرمان ملت هم محسوب شود،خواهد مرد یا کشته خواهد شد.به این خاطر است که او از کارهایی که میکند ابایی ندارد.وآینده برایش مهم نیست ودر حالی زندگی می کند که آینده اش را می بیند.