روزی روزگاری در آناتولیا: ماندن با هیچ(Once Upon a Time in Anatoli)
دیگر اراده برای ماندن وادامه دادن نیست.بعضی مواقع این حس ناخوشایند آنقدر اسیرت می کند که تبدیل به خوره می شود.حس می کنی انگار همه چیز در آخر خط است.ماشینها مانده اند.پیاده روها خالیست ودیگر صدای خنده ای ،گریه ای، دیگر هیچ چیز را نمی شنوی.صدایی که مردی به زنی بگوید:دوستت دارم و زن لبخند بزند.دیگر بازی کودکانه ای ،خنده ای بی معنی،هیچ چیز حتی نفس کشیدن رانمی شنوی.اینها بشارت جهنم است.زندگی با درد،تهی.
تمام زندگی از مقابلت می گذرد.از مقابل چشمانت.درست مانند یک فیلم با ریتمی بسیار سنگین که در آن شخصیت ها به سوی یک بن بست پیش می روند.بن بستی که در خود زندگی است با تمام محکومیتش با تمام شیرینیش.درست مانند شخصیتهای فیلم"روزی روزگاری در آناتولیا".در این فیلم مردی قتلی را انجام داده است وپلیس ها این قاتل را از اول فیلم تا آخر آن برای شناسایی مکان قتل می برند.تا او بگوید کجا قتل انجام شده ومقتول را هم بیابند.ریتم فیلم چون تمام شخصیتهایش سنگین وکند طی می شود،چون جریان شاید سیال زندگی. ازپلیسها گرفته که درباره گوشت بوفالو حرف می زنند تا دادستان وحتی دکتری که برای شناسایی و گزارش قتل آمده وراننده های سه ماشین ودوکارگر که برای کندن وبیل زدن آورده شده اند همه گویی رگه هایی از بی هویتی وبی خاصیتی در وجودشان هست.داستان فیلم همین است.اما داستان ناظر دادگاه که برای نوشتن گزارش قتل آمده است بسیار جالب ودیدنی است.او داستانی را برای دکتر تعریف می کندکه:در جریان دادگاه زنی بود که گفته بود:من در فلان روز خواهم مرد وآن زن در همان روزی که گفت می میرم مرد.اما دکتر فیلم با حرف های او قانع نمی شود واز او می پرسد مگر ممکن است کسی بداند که کی خواهد مرد؟ وبه ناظر می گوید شاید قرص خورده باشد.وناظر دادگاه می گوید:مثلا چه قرصی؟ و دکتر جواب می دهد بعضی قرصها هستند که افرادی که ناراحتی فلبی دارند ازآن استفاده می کنند واگر از این قرصها استفاده بی رویه شود باعث مرگ می شود.این جاست که ناظر دادگاه به فکر فرو می رود وبه او جریانی را که شوهر زن بعد از مرگ همسرش به او گفته است را برای او بازگو می کند که: یک روز آن زن دست شوهرش را در دست زنی دیگر دیده است.اینجاست که بیننده گیج و مبهوت متوجه می شود که آن زن همان زن خود ناظر دادگاه است.او نمرده بلکه خودکشی کرده واز این طریق مرد زندگی اش را تنبیه می کند واین بزرگترین سوال این مرد دادگاهی است:آیا ممکن است کسی،کسی را با مرگ خود تنبیه کند؟.تمام افراد فیلم در آخر فیلم کم می آورند اما زندگی هم چنان ادامه دارد وادامه خواهد داشت.حتی با سبکی تحمل ناپذیرش.
فیلم شناخت:
نام فیلم:روزی روزگاری در آناتولی
کارگردان:نوری بیلگه جیلان
محصول:ترکیه
سال ساخت:2011
امتیاز درImdb:8.0