فیلم زیر درختان زیتون ساخته عباس کیارستمی فیلمی است زیبا وتاثیر گذار که یکی از ویژگی های اصلی فیلمهای او لا اقل فیلم های بعد انقلاب او را با خود حمل می کند،یعنی تلفیق بین واقیت فیلمی وواقعیت عینی. شروع فیلم با محمد علی کشاوزرکه خود را به عنوان بازیگری که نقش کارگردانی این فیلم را بازی می کند،شروع می شود ، 1 سال پس از زلزله رودبار به حوالی آنجا آمده تا فیلمی بسازد که در آن زن و مرد جوانی زندگیشان را 1 روز پس از زلزله آغاز کرده اند...

در این فیلم که هم می توان آن را به عنوان مستند وهم یک فیلم سینمایی تلقی کرد،عباس کیارستمی در این فیلم به دغدغه همیشگی خود یعنی واقعیت فیلمیک وواقعیت عینی یا واقعی به صورتی زیبا وگویا می پردازد،که برای تماشاگر عادی از طریق استفاده از افراد محلی وغیر بازیگر به عنوان بازیگر وهم چنین نشان دادن مداوم پشت صحنه که به تماشاگر مجال غرق شدن در فیلم را نمی دهدواقعی بودن فیلم آشکار می شود.وبه او می گوید که فیلم او عین واقعیت است ودرعین حال هم عین فیلم است.
به نظر من همین عامل است که فیلم او را در لیست 100 فیلمی که بایددیده شود،قرار میدهد.
از ویژگی عمده دیگر فیلمهای کیارستمی که ما در فیلم زیر درختان زیتون به خوبی رعایت شده است درگیر کردن مخاطب در فیلم است،وهمین امر باعث می شود که فیلم او براساس نظریات جدید ،فیلسوفانی چون دلوز ودریدا وپل ریکور ودیگر نظریه پردازان هرمنوتیک مدرن،پست مدرنیستی باشد.یعنی در جریان دیدن فیلم ما فیلم را می خوانیم ودر جریان خواندن فیلم به عنوان متن ( فیلم ومتن ادبی تفاوت های بسیاری دارند ولی می توان آن دو را به عنوان اثر هنری در نظرگرفت) تاویلهای متفاوتی می کنیم وبه تعداد مخاطب هایی که فیلم دارد،فیلم برای ما و همه مخاطبانش دارای واقعیتها ومفاهیم مختلف است.
«در جعبهی نگاه سالن سینما، نگاه بیننده، در درجهی اوّل در مقابل نمایش، یا در مقابل تماشا قرار ندارد، بلکه قبل از هرچیز (و بیآنکه موضوع تماشا منتفی باشد) نگاه بیننده در جعبهی نگاه دیگری که نگاه فیلمساز باشد داخل میشود. به همین ترتیب است که در پیشدرآمدِ زیرِ درختانِ زیتون، بازیگری که نقشِ فیلمساز را بهعهده دارد جلو میآید و درحالیکه رودررو به ما مینگرد نام و نشانِ خودش را میگوید. نگاهِ ما در نگاهِ او جا میگیرد، درست مثل کسی که پشتِ سر دیگریست و پا در جا پای او میگذارد و پیش میرود»[1]
از دیگر مشخصه های فیلم های او به ویژه در زیر درختان زیتون،تکرار است.تکرار سکانسهایی که به دلیل استفاده از بازیگر محلی در فیلم هایش برداشته می شود که یک نوع تاکید وتداوم در صحنه های برداشته می شود ودر هر تکرار دیگر برداشت اول شبیه برداشت دوم نیست واین یکی از مشخصه هایی که فیلمهای او را از دیگر فیلم سازان به ویژه نئورئالیست های ایتالیایی که در فیلم های خود سعی در نمایش واقعیت به ویژه واقعیت های تلخ داشتند،که نشان آن را می توان در فیلمهای کیارستمی یافت ،متفاوت می کند.به ویژه اینکه فیلم کیارستمی فیلم تلخی نیست بلکه فیلمی است کاملا عاشقانه که دغدغه های وتلاشهای یک عاشق(حسین آقا)را برای رسیدن به معشوق خود(طاهره خانم) را به صورت کاملا زیبا وروشن نشان میدهد.
حسین آقا آنقدر به عشقش اعتماد وایمان دارد که فکر می کند علت مرگ پدر ومادر طاهر خانم در زلزله آه دل او بوده است.او به عشقش ایمان دارد وایمان او عامل اصرار او به رسیدن به طاهره است.
حسین به محمد علی کشاورز می گوید:«بهتره که باسوادا با بی سوادا ازدواج کنند،پوالدارا با پواد ندارها،خونه ندارها با خونه دارها اینا هم دیگر رو روبه راه کنن».او عاشق است وجهان او جهان تعادل وجهان صلح است.همان گونه که درخت زیتون نماد مبارزه وصلح است.جهانی که همه چیز در ان کامل است وجمع اضداد در ان به جهانی پایدار ختم می شود.
زلزله آمده است اما زندگی ادامه دارد و محمد علی کشاورز بازیگر -کارگردان که می تواند به گونه ای نشانی از خود فیلم ساز باشد،امده است تا این داستان امید وعشق را به تصویر بکشد.عشق روستایی که در زیر درختان زیتون شکل می گیرد وباید عاشق در زیر درختان زیتون برای رسیدن به عشق خود تلاش کند ،او درحین بازی در فیلم محمد علی کشاورز با طاهره صحبت می کند وبه او می گوید که فقط می خواهد بداند ایا او دل با او داد یا نه ومشکل دیگر خانه است خانه ای که در زلزله ویران شده است ونیاز به ساختن دوباره آن وجود دارد وبه طاهره می گوید که من دست به بنایی نخواهم زد مگر به خاطر تو یعنی حسین به او می گوید که اگر با او باشد،«دست به ساختن خواهد زد».در این فیلم گویی عاشق باید مراحلی را طی کند تا بتواند به وصال معشوق خود رسد.واین امر زمانی فهمیده می شود که در پایان فیلم حسین به دنبال طاهره می رود وفاطمه از یک سربالایی عبور می کند که این سربالایی نیز در فیلم خانه دوست کجاست؟نیز وجود دارد که احمد برای پس دادن دفتر مشق دوستش که پیش او جا مانده مجبور است از آنجا عبور کند.وحسین نیز مجبور است برای یافتن خانه دوست از ان جا بگذرد.
در پایان فیلم دوربین با لانگ شاتی حسین را نشان می دهد که به دنبال طاهره در یک دشت بزرگ که پر از درختان زیتون است،می دود ودراین حین هم موسیقی جیمباروزا نواخته می شود که با بازگشت حسین که بله را از معشوق گرفته است موسیقی به اوج می رسد.
[1]ژانلوک نانسی، عبّاس کیارستمی؛ بداهتِ فیلم؛
ترجمهی باقر پرهام؛ نشرِ ایو ژِوارت، پاریس